Saturday, February 15, 2014

سرباز کوچکم با چکمه های بزرگ

من مرده ام 
تمام مرا پرس و جو نکن 
با دست هام نقشه زمین را متر میزنم 
انگشت اشاره دست راست جای تو را در گوشه راست زمین نشان میکند 
عرض جغرافیای خودم را پیدا نمیکنم  
انگشت دست چپ راه اشاره اش به بیراه میکشد
این قدر به چپ میکشد که نقشه خاکی تمام میشود
چپ میکنم 
خود را به آب میزنم
من که از همه آب های دنیا ترسیده ام 
و همه نقشه های جغرافی مدرسه را غلط کشیده ام 
کارم به متر کردن نقشه های آبی زمین کشیده است
اندازه ها خراب میشود 
فاصله ی به دست آمده تو از جای من  
از بیشترین فاصله دو دستم هم بیشتر میشود 
رنگ  از تمام نمره های  ریاضی  کارنامه ها از بابت این فاصله به دست آمده می پرد  
مادر در فکر یک معلم ریاضی است  
که بفهماند در هیچ جای ریاضیات
از ابتدا ی شاید اقلیدسی اش تا همین نیمه شب
فاصله تو از من بیشتر از دو کمد دیواری نمیشود 
که بیشترین فاصله از به دست آمدنت
 با خنده ت از کمد رخت خواب ها 
خیال جغرافی و ریاضی و من را از زندگی راحت کند
من مرده ام 
.وگرنه این شعر اینجا تمام نمی شد 

No comments :

Post a Comment